فرخی یزدی، شاعر آزادی و قانون و مرگ

15 دی 1394 ساعت 22:02

ﺩﺭ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ‌ی گل‌ها، ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ‌ﺍﯼ ﺑﻪ‌ﻧﺎﻡ ﺍﻓﺴﺎﻧﻪ ﺷﯿﺮﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﻪ‌ﻋﻘﯿﺪﻩ‌ی ﻣﻦ ﺑﻨﺎ ﺑﺮ ﻗﺪﺭﺩﺍﻧﯽ ﺍﺯ ﻓﺮﺧﯽ ﯾﺰﺩﯼ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ. این برنامه در واقع شماره‌ی ۲۵ برنامه‌ی گل‌های تازه به مدیریت هوشنگ ابتهاج است.


ﺩﺭ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ‌ی گل‌ها، ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ‌ﺍﯼ ﺑﻪ‌ﻧﺎﻡ ﺍﻓﺴﺎﻧﻪ ﺷﯿﺮﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﻪ‌ﻋﻘﯿﺪﻩ‌ی ﻣﻦ ﺑﻨﺎ ﺑﺮ ﻗﺪﺭﺩﺍﻧﯽ ﺍﺯ ﻓﺮﺧﯽ ﯾﺰﺩﯼ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ. این برنامه در واقع شماره‌ی ۲۵ برنامه‌ی گل‌های تازه به مدیریت هوشنگ ابتهاج است.

ساختار برنامه به این‌صورت است که ارکستر گل‌ها در بیات اصفهان، عامدانه شکواییه‌ای منظوم سروده‌ی زنده‌یاد بهادر یگانه را می‌نوازد. سروده‌ی بهادر یگانه در دو نوبت در ابتدا و انتهای بخش آواز پخش می‌شود. متن تصنیف بهادر یگانه رویکردی شکایت‌آمیزی دارد که ﺗﺮﮐﯿﺐ ﻣﺮﻍ ﻃﻮﻓﺎﻥ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻣﻌﻨﺎ ﺩﺍﺭﺍﺳﺖ چرا‌که ﺭﻭﺯﻧﺎﻣﻪ‌ی فرﺧﯽ ﯾﺰﺩﯼ، ﻃﻮﻓﺎﻥ ﺑﻮﺩ. روزنامه‌ای که حتی رکورددار توقیف در تاریخ‌چه‌ی مطبوعات ایران است و هرگز نظر کارشناسان روزنگار در تقویم رسمی مملکت را به‌خود جلب نکرد. روزنامه‌ای که در مدت هشت‌سال فعالیتش، پانزده‌بار توقیف شد. روزنامه‌ای که حتی پیش از چاپ نخستین شماره‌اش در سال ۱۳۰۰ خورشیدی، متوقف شد. روزنامه‌ای که در شماره‌ی ۳۳ خود، برای نخستین‌بار در تاریخ مطبوعات ایران وشاید جهان در برابر ممیزی وزارت داخله‌ی وقت (وزارت کشور فعلی) ستون سفیدی به‌چاپ رساند و با رشادت و گستاخی مثال‌زدنی به‌طنز نوشت، وزارت داخله اخبار داخله را به مخبر روزنامه نمی‌دهد. گویا خبری در مملکت نیست، ارتجاع، استبداد. او چندی نماینده‌ی مردم در مجلس شورای ملی شد ولی در همان تریبون‌هایی که بسیار سخت به‌دست می‌آورد، همیشه، ابتدا خود را روزنامه‌نگار می‌دانست و همیشه آزادی‌بیان را خواستار می‌‌شد. در ابتدای این گفتار گفتیم که تصنیف بهادر یگانه در برنامه‌ی ۲۵ گل‌های تازه، به‌نظر می‌رسد از زبان فرخی‌یزدی گفته می‌شود. بر این اساس، بر سیاق عرایس ادبی متن شعر فرخی‌یزدی اگر به آن‌ها بنگریم، منوجه خواهیم شد که فرخی‌یزدی، با معشوق خود، مردم، سخن می‌گوید:

ﺍﯼ ﺑﯽ‌ﻭﻓﺎ، ﺭﺍﺯ ﺩﻝ ﺑﺸﻨﻮ، ﺍﺯ ﺧﻤﻮﺷﯽ ﻣﻦ، ﺍﯾﻦ ﺳﮑﻮﺕ ﻣﺮﺍ ﻧﺎﺷﻨﯿﺪﻩ ﻣﮕﯿﺮ

ﺍﯼ ﺁﺷﻨﺎ، ﭼﺸﻢ ﺩﻝ ﺑﮕﺸﺎ، ﺣﺎﻝ ﻣﻦ ﺑﻨﮕﺮ، ﺳﻮﺯ ﻭ ﺳﺎﺯ ﺩﻟﻢ ﺭﺍ ﻧﺪﯾﺪﻩ ﻣﮕﯿﺮ

ﺍﻣﺸﺐ ﮐﻪ ﺗﻮ، ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﻣﻨﯽ، غم‌گسار ﻣﻨﯽ، ﺳﺎﯾﻪ ﺍﺯ ﺳﺮ ﻣﻦ ﺗﺎ ﺳﭙﯿﺪﻩ ﻣﮕﯿﺮ

ﺍﯼ ﺍﺷﮏ ﻣﻦ، ﺧﯿﺰ ﻭ ﭘﺮﺩﻩ ﻣﺸﻮ‌، ﭘﯿﺶ ﭼﺸﻢ ﺗﺮﻡ‌، ﻭﻗﺖ ﺩﯾﺪﻥ ﺍﻭ‌، ﺭﺍﻩ ﺩﯾﺪﻩ ﻣﮕﯿﺮ

ﺩﻝ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ‌ﯼ ﻣﻦ ﺑﻪ‌ﻏﯿﺮ ﺍﺯ ﻣﺤﺒﺖ ﮔﻨﺎﻫﯽ ﻧﺪﺍﺭﺩ‌، ﺧﺪﺍ ﺩﺍﻧﺪ

ﺷﺪﻩ ﭼﻮﻥ ﻣﺮﻍ ﻃﻮﻓﺎﻥ ﮐﻪ ﺟﺰ ﺑﯽ‌ﭘﻨﺎﻫﯽ‌، ﭘﻨﺎﻫﯽ ﻧﺪﺍﺭﺩ‌، ﺧﺪﺍ ﺩﺍﻧﺪ

ﻣﻨﻢ ﺁﻥ ﺍﺑﺮ ﻭﺣﺸﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻫﺮ ﺑﯿﺎﺑﺎﻥ ﺑﻪ ﺗﻠﺨﯽ ﺳﺮﺷﮑﯽ ﺑﯿﻔﺸﺎﻧﺪ

ﺑﻪ‌ﺟﺰ ﺍﯾﻦ ﺍﺷﮏ ﺳﻮﺯﺍﻥ‌، ﺩﻝ ﻧﺎ ﺍﻣﯿﺪﻡ ﮔﻮﺍﻫﯽ ﻧﺪﺍﺭﺩ‌، ﺧﺪﺍ ﺩﺍﻧﺪ

ﺍﯼ ﺑﯽ‌ﻭﻓﺎ‌، ﺭﺍﺯ ﺩﻝ ﺑﺸﻨﻮ‌، ﺍﺯ ﺧﻤﻮﺷﯽ ﻣﻦ‌، ﺍﯾﻦ ﺳﮑﻮﺕ ﻣﺮﺍ ﻧﺎﺷﻨﯿﺪﻩ ﻣﮕﯿﺮ

ﺍﯼ ﺁﺷﻨﺎ‌، ﭼﺸﻢ ﺩﻝ ﺑﮕﺸﺎ‌، ﺣﺎﻝ ﻣﻦ ﺑﻨﮕﺮ‌، ﺳﻮﺯ ﻭ ﺳﺎﺯ ﺩﻟﻢ ﺭﺍ ﻧﺪﯾﺪﻩ ﻣﮕﯿﺮ

ﺩﻟﻢ ﮔﯿﺮﺩ ﻫﺮ ﺯﻣﺎﻥ ﺑﻬﺎﻧﻪ‌ﯼ ﺗو، ﺳﺮﻡ ﺩﺍﺭﺩ ﺷﻮﺭ ﺟﺎﻭﺩﺍﻧﻪ‌ﯼ ﺗﻮ

ﺭﻭﯼ ﺩﻝ ﺑﻮﺩ ﺑﻪ‌ﺳﻮﯼ ﺁﺳﺘﺎﻧﻪ‌ﯼ ﺗﻮ

ﭼﻮ ﺁﯾﺪ ﺷﺐ‌، ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﺗﯿﺮﮔﯽ‌ﻫﺎ‌، ﮔﺸﺎﯾﺪ ﺗﻦ‌، ﺭﻭﺡ ﻣﻦ ﺑﻪ ﺷﻮﺭ ﻭ ﻏﻮﻏﺎ

ﺭﻭ ﮐﻨﺪ ﭼﻮ ﻣﺮﻍ ﻭﺣﺸﯽ‌، ﺳﻮﯼ ﺧﺎﻧﻪ‌ی ﺗﻮ

ﺍﯼ ﺑﯽ‌ﻭﻓﺎ‌، ﺭﺍﺯ ﺩﻝ ﺑﺸﻨﻮ‌، ﺍﺯ ﺧﻤﻮﺷﯽ ﻣﻦ‌، ﺍﯾﻦ ﺳﮑﻮﺕ ﻣﺮﺍ ﻧﺎﺷﻨﯿﺪﻩ ﻣﮕﯿﺮ

ﺍﯼ ﺁﺷﻨﺎ‌، ﭼﺸﻢ ﺩﻝ ﺑﮕﺸﺎ‌، ﺣﺎﻝ ﻣﻦ ﺑﻨﮕﺮ‌، ﺳﻮﺯ ﻭ ﺳﺎﺯ ﺩﻟﻢ ﺭﺍ ﻧﺪﯾﺪﻩ ﻣﮕﯿﺮ

ﺍﻣﺸﺐ ﮐﻪ ﺗﻮ‌، ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﻣﻨﯽ‌، غم‌گسار ﻣﻨﯽ‌، ﺳﺎﯾﻪ ﺍﺯ ﺳﺮ ﻣﻦ ﺗﺎ ﺳﭙﯿﺪﻩ ﻣﮕﯿﺮ

ﺍﯼ ﺍﺷﮏ ﻣﻦ‌، ﺧﯿﺰ ﻭ ﭘﺮﺩﻩ ﻣﺸﻮ‌، ﭘﯿﺶ ﭼﺸﻢ ﺗﺮﻡ‌، ﻭﻗﺖ ﺩﯾﺪﻥ ﺍﻭ‌، ﺭﺍﻩ ﺩﯾﺪﻩ ﻣﮕﯿﺮ

در همین برنامه پس خوانش شعر بهادر یگانه توسط بانوی خواننده (هایده)، محمد رضا ﺷﺠﺮﯾﺎﻥ ﮐﻪ ﮔﺮﺍﯾﺶ به رویکرد سیاسی هوشنگ ابتهاج نیز ﺩﺍﺷﺖ، ﻏﺰﻟﯽ ﺍﺯ ﻓﺮﺧﯽ‌یزدی را خوانده است. غزلی که ﺑﺴﯿﺎﺭ ﻣﻌﺮﻭﻑ ﺍﺳﺖ ﻭ ﮔﺮﭼﻪ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ به‌نظر می رسد، ﺍﻣﺎ ﺿﻤﺎﯾﺮ ﻭ ارﺟﺎﻋﺎﺗﺶ ﺑﻪ‌ﺧﻮﺩ فرخی‌یزدی ﺑﺮﻣﯽﮔﺮﺩﺩ ﻭ انگار ﻣﻨﻈﻮﺭ نظر وی، ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﺍﻭﺳﺖ‌. او عاشق ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻭ نمادهای ﺍﺩﺑﯽ ﺩﺍﺧﻞ ﻏﺰﻝ ﺭﺍ ﺑﺎﯾﺪ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﻭﻃﻦ ﺩﺍﻧﺴﺖ. چه ﺑﺴﺎ ﺧﻄﺎﺏ ﺍﯼ ﺑﯽ‌ﻭﻓﺎ ﺗﻮﺳﻂ ﺑﻬﺎﺩﺭ ﯾﮕﺎﻧﻪ ﻫﻢ ﻣﺮﺩﻡ ﻓﺮﺍموش‌کار باشد.

ﺷﻮﺭﺑﺨﺘﺎﻧﻪ ﺷﻌﺮ ﺑﻬﺎﺩﺭ ﯾﮕﺎﻧﻪ ﺭﺍ ﻋﻠﯿﺮﺿﺎ ﻗﺮﺑﺎنی، در سال‌های اخیر بی‌هیچ مناسبت و هیچ عنایتی به خاست‌گاه آن، اجرا کرده است. ﺩﺭ ﺻﻮﺭتی‌که به‌نظر می‌رسد، ﺷﻌﺮ در ایران همواره محملی بر موضوعات تاریخی در بطن خود بوده است. اجزای شعر در اشعار سرزمین ما، ﭘﯿﻮﻧﺪها ﻭ ﺩﺍﻝ ﻭ ﻣﺪﻟﻮﻝ ﻭ ﺳﺒﻘﻪ‌های ﺗﺎﺭﯾﺨﯽ ﺩﺍﺭند. یعنی، بسیاری از اشعار در ایران به‌خاطر خودکامگی در تاریخ ما، با رمز و رازی مرتبط با شرایط روز سروده شده‌اند. شاید خواننده گران‌قدر در رابطه با بحث رعایت حق معنوی، خود را مدیون بانوی خواننده تصنیف بهادر یگانه نداند، اما به‌هر‌حال این تصنیف که در برنامه‌ی گل‌های ۲۵ در سال ۱۳۵۱ ضبط و در اردی‌بهشت سال ۱۳۵۲ از رادیو پخش شده است، می‌توانست موثر تر اجرا شود. چه بسا با وضعیت نابسامان موسیقی و عاریت بودن هنر موسیقی در این دیار، خوانندگانی از این دست که تصنیفی از بانوان خواننده را بازاجرایی می‌کنند، منتی هم بر اهل هنر موسیقی داشته باشند، که منطقی است گرچه اخلاقی نیست!

به‌هرحال، غزلی از فرخی‌یزدی در این برنامه ۲۵ گل‌های تازه توسط محمدرضا شجریان چنین اجرا شد؛

شب چو در بستم و مست از می ‌نابش كردم
ماه اگر حلقه به در كوفت جوابش كردم
دیدی آن ت‍ُرك ختا دشمن جان بود مرا؟
گرچه عمری به خطا دوست خطابش كردم
منزل مردم بیگانه چو شد خانه چشم
آن قدر گریه نمودم كه خرابش كردم
شرح داغ دل پروانه چو گفتم با شمع
آتشی در دلش افكندم و آبش كردم
غرق خون بود و نمی م‍ُرد ز حسرت فرهاد
خواندم افسانه شیرین و به خوابش كردم
دل كه خونابه غم بود و جگر‌گوشه درد
بر سر آتشِ جور‌ِ تو كبابش كردم
زندگی كردنِ من م‍ُردنِ تدریجی بود
آن‌چه جان كند تنم عمر حسابش كردم (طوفان، شماره ۱۲۵)

پس تذکر این نکته که واژه‌ی بیگانه در این شعر می‌تواند با ایهام، بیگانگانی که وطن را مورد تجاوز قرارداده‌اند و می‌دهند و خواهند داد‌، قلم‌داد شود و خانه چشم، به مجاز جز از کل، خود فرخی‌یزدی مراد است و جان‌فشانی اوست، باید گفت که غزل فرخی در این برنامه کامل اجرا شده است و جالب‌تر این‌که در فضای مجازی نیز این غزل به‌صورت کامل، دست‌به‌‌دست می‌شود و این استقبال و اعتماد مردم به رسانه‌ای متعهد و برنامه‌ای است که هم‌چنان به زندگی خود ادامه می‌دهد. هوش‌مندی هوشنگ ابتهاج در پیداکردن چنین غزل دوپهلو و سراسر ایهام به این‌جا ختم نمی‌شود، زیرا این غزل فرخی‌یزدی که کامل اجرا شده است، از معدود غزلیات فرخی‌یزدی است که تخلص فرخی‌یزدی را در بیت آخر ندارد و به‌جای تخلص، بیتی را در پایان دارد که مثل سائر و تجلی حال و روز مردم پایین دست شده است؛

زندگی كردنِ من م‍ُردنِ تدریجی بود
آن‌چه جان كند تنم عمر حسابش كردم

اما، سرنوشت آثار فرخی‌یزدی در خوانش خوانندگان (به‌غیر از خوانش غزلی از وی درسال ۱۳۴۲ توسط هوشمند عقیلی) همواره ناقص و با ممیزی هم‌راه بوده است. مثلا در بحبوحه‌ی انقلاب اسلامی، شهرام ناظری به‌عنوان یکی ازخوانندگان انقلابی، غزلی از فرخی‌یزدی را چنین اجرا کرده است؛

آن زمان كه بنهادم سر به پای آزادی
دست خود ز جان شستم از برای آزادی
تا مگر به‌دست آرم دامن وصالش را
می‌دوم به‌پای سر در قفای آزادی
در محیط طوفای زای‌، ماهرانه در جنگ است
ناخدای استبداد با خدای آزادی
دامن محبت را گر كنی ز خون رنگین
می‌توان تو را گفتن پیشوای آزادی

اما دو بیت زیر از متن غزل ممیزی شده است؛

با عوامل تكفیر صنف ارتجاعی باز
حمله می‌كند دایم بر بنای آزادی
شیخ از آن كند اصرار بر خرابی احرار
چون بقای خود بیند در فنای آزادی

در ادامه‌ی گفتار، درباره‌ی واژگان پر بسامد قانون، آزادی و مرگ و مقوله‌ی طنز در زبان فرخی‌یزدی سخن خواهیم گفت.

هومن ظریف


کد مطلب: 4023

آدرس مطلب: http://tahrireno.ir/vdca.unyk49nwe5k14.html

تحریر نو
  http://tahrireno.ir