"بوفالو"، نهنگ در مرداب
دومین ساخته‌ی کاوه سجادی‌حسینی فیلمی است با داستانی لاغر که در عرض رشد می‌کند و پیش نمی‌رود.
تاریخ انتشار : دوشنبه ۱۳ بهمن ۱۳۹۳ ساعت ۰۸:۱۹
 
"بوفالو"، نهنگ در مرداب
 
از معضلات بزرگ و اصلی فیلمسازی در ایران، نوشتن فیلمنامه فیلم بلند با ایده هایی است که هرگز برای نگارش یک متن نود قیقه ای کافی نیستند . آثار بیشماری را می توان نام برد که دچار این معضلند و همین آسیب حیاتی و مهم سبب شده فیلمهای ما عموما فاقد جذابیتهای لازم برای مخاطب باشند و خیلی زود دچار تکرار ، وقفه در پیشبرد داستان یا از دست دادن جاذبه های لازم شوند . فیلمهایی که معمولا با ایده هایی ساخته می شوند که بیشتر مناسب یک فیلم کوتاه است . بوفالو یکی از همین فیلمهاست .

دومین ساخته‌ی کاوه سجادی‌حسینی فیلمی است با داستانی لاغر که در عرض رشد می‌کند و پیش نمی‌رود. فیلم درواقع در دقیقه ده و با غرق شدن پیمان به نقطه اوج خود می رسدو به جای ادامه دادن این نقطه ، در مسیری که به صورت یک منحنی کم فراز و نشیب طراحی شده ، لحظه ها ، موقعیتها و آدمها را تکرار می کند . فیلم عملا ایده ای برای ادامه دادن قصه ندارد و دل به تکرار زوائد پرشماری می بندد که هیچ هویتی را برای اثر ایجاد نمی کنند . و دردناک تر اینجاست که واقعه اول – غرق شدن پیمان – به شکلی کودکانه و ساده انگارانه طراحی و اجرا شده و باورکردنش برای مخاطب تقریبا غیرممکن است .

طبیعتا فیلمنامه ای که ایده خود را بر اساس یک موقعیت کلیدی طراحی کرده اما نمی تواند این موقعیت را باورشدنی جلوه بدهد ، بازنده بزرگی است که در جذب اعتماد مخاطب راه سختی پیش رو دارد . فیلمنامه بوفالو ابزار کافی برای درگیرکردن بیننده را ندارد ، نه شخصیت پردازی ها منسجم و دقیقند و نه موقعیتها بکر و ناگهانی و شوکه کننده . ایستایی فیلم در دوسوم پایانی هم که به طرزی هولناک و فرسایشی آزاری ممتد می شود برای روان مخاطب .

شخصیتها همگی خاکستری طراحی شده اند که نکته مثبتی است ، اما با شخصیتهای خاکستری طبیعتا نمی توان بزنگاه های موثر داشت و فیلمنامه دقیقا از همین معضل است که ضربه می خورد ، جایی که شخصیتها باید خیر یا شر باشند و نیستند . شخصیت اصلی فیلم یعنی بهرام و دختر عملا چنان ناکافی و مبهم پرداخت شده اند که نه می توان آنها را دوست داشت و نه نگرانشان شد یا از آنها متنفر ! فیلمنامه ای که نمی تواند مخاطب را نگران سرنوشت قهرمانش کند ، سرنوشتی جز شکست نخواهد داشت . نگاه کنید به لحظه ای که دختر از بهرام می پرسد چرا بوفالو نامیده می شود و پاسخ بهرام : میگن دیگه ! سئوالی که هرگز در فیلم جواب داده نمی شود .

و نگاه کنید به کردی حرف زدن ناگهانی بهرام با تلفن ، و نگاه کنید به تماسهای خانواده دختر که کم و کمتر می شود به جای بیشتر و بیشترشدن و بدل شدن به یک عذاب دائمی کشنده که دختر را به مرز جنون برساند . و اطلاعات اندکی که درباره انگیزه فرار زن و مرد داده می شود . فیلمنامه پر از موقعیتهای از دست رفته است ، از جمله حضور زنی تنها در یک مسافرخانه نه چندان خوشنام و ... آشفتگی های فیلمنامه سبب شده لحظه های بکر و زیبا – به ویژه شروع جسورانه و دلچسب - ، فیلم هم نادیده بماند . استفاده حداقلی از لوکیشن ، ناتوانی در ایجاد التهاب فزاینده ، کارآیی حداقلی شخصیتهای فرعی به ویژه دختردایی که می توانست عاملی پیش برنده باشد و ابهامات متعدد در داستان در کنار پایان بندی فاقد اقناع کنندگی لازم سبب می شود فیلم در مدار متوسط بودن درجا بزند .

کارگردانی فیلم اما تکنیکی و حساب شده است . کارگردان به خوبی موفق می شود تلخی و تیرگی دنیای آدمهای قصه اش را با استفاده از رنگهای سرد به جان مخاطب بنشاند ، و در سکانسهای معدودی که فرصت برای پرداخت بصری متفاوت هست – مثلا سکانسهای زیرآبی - ، واضح است که با کارگردانی کمال گرا ، پخته و باهوش روبروییم . سجادی حسینی با استفاده از اندازه نماهای مناسب برای معرفی شخصیتها و پرهیز از فرم گرایی بیهوده و اغراق آمیز و نیز هدایت بازیگران خود به شکلی موثر و بدون اضافه کاری ، نمایی موفق از یک کارگردان حرفه ای و خوش ذوق را به نمایش می گذارد . اوج کار او بی تردید در سکانسهای ابتدایی است که رابطه دو شخصیت جوان فیلمش را به شکلی موجز و عالی و با حداکثر استفاده از قابلیتهای بصری نمایش می دهد . نکاه کنید به تاکید کارگردان بر استفاده از نماهایی که شخصیت پیمان را درجایگاهی برتر از همسرش نشان می دهد و به ما می فهماند که در رابطه این دو ، پیمان عامل حرکت است و زن مکمل .

بازیهای فیلم نیز قابل تاملند . بازی فوق العاده گیرا و دلنشین هومن سیدی که در زمان کوتاهی که در فیلم حضور دارد عملا تمام صحنه ها را از آن خود می کند ، در کنار بازی پخته و متناسب سهیلا گلستانی – که البته به نظر می رسد انتخاب مناسبی برای این نقش نبوده - ، و بازی خیره کننده پانته آ پناهی ها در نقشی که متاسفانه پرداخت چندانی ندارد و از دست رفته در نهایت ویترینی مناسب از هنر بازیگری را در این فیلم ساخته . برگ برنده فیلم هم بی شک عالیجناب پرویز پرستویی است که به تنهایی بخش زیادی از ضعفهای فیلمنامه و اجرا را جبران می کند . و چه خوب که بعد از مدتها فیلمی دیدیم که پرویز پرستویی در آن بغض نمی کند و اشکی گوشه چشمش نمی نشیند !

بوفالو به سبک بسیاری از آثار سینمای ایران در فضایی بین تله فیلم و فیلم سینمایی سرگردان است . نه از حد یک اثر متوسط بالاتر می رود و نه آنقدر ضعیف و کم مایه است که راحت بتوان آن را اثری تلویزیونی و یک بار مصرف خواند و دورش انداخت . فیلمی میان مایه و شتاب زده که می تواند با تدوینی مجدد و بازنگری در ریتم ، نمره بالاتری بگیرد . و این نکته هم همچنان از نظر فیلمسازان ما بی اهمیت است که باید مخاطب فیلمهایشان را بشناسند . بوفالو برای کدام گروه مخاطب ساخته شده ؟ پاسخ به این سئوال شاید به کاوه سجادی حسینی و فیلمسازان جوان دیگر ما کمک زیادی کند .

کد مطلب: 2440