۱
 
پیام علیرضا نادری در پی درگذشت دو هنرمند جوان
علیرضا نادری، نمایش‌نامه‌نویس، کارگردان و مدرس تئاتر در پی درگذشت دو هنرمند جوان بر اثر بیماری سرطان طی دو روز گذشته متن پیامی خطاب به خانواده‌های پاشایی و بهرامی منتشر کرد.
تاریخ انتشار : سه شنبه ۲۷ آبان ۱۳۹۳ ساعت ۱۰:۳۴
 
علیرضا نادری
 
علیرضا نادری
علیرضا نادری، نمایش‌نامه‌نویس، کارگردان و مدرس تئاتر در پی درگذشت دو هنرمند جوان بر اثر بیماری سرطان طی دو روز گذشته متن پیامی خطاب به خانواده‌های پاشایی و بهرامی منتشر کرد.

تحریرنو: در پی درگذشت مرتضی پاشایی و مجید بهرامی دو هنرمند موسیقی و تئاتر کشور بر اثر ابتلا به بیماری سرطان علیرضا نادری که سال گذشته فرزندش سینا را به‌دلیل بیماری سرطان از دست داد، متن پیامی خطاب به خانواده‌های پاشایی و بهرامی منتشر کرد.

در متن این پیام تسلیت آمده‌است:

"خانواده‌ی محترم بهرامی و مرتضا پاشایی

در دریای دردی که شنا می‌کنید بوده‌ام و اکنون در آن‌سوی کرانه‌های این اقیانوس ایستاده وظیفه‌ی خود را به‌جا می‌آورم و منطبق بر اصل مسئولیت یک هم‌وطن شما را به حق و صبر دعوت‌کرده و می‌خواهم هیچ‌کس را در غم خود شریک ندانید! بگذارید هر یک از ما هم‌وطنان ایرانی شما سهم خود را ازین "آیاتُ دیدی؟" "آیاتو شنیدی؟" نه برزبان، بل در دل خود کمی تدبیر و تفکر کنیم!

از امروز تا چندروز گروهی حیف ‌شد خواهند گفت و گروهی از راه زبان هرچه از قدیم در منزل و کوچه و مدرسه‌ی مندرس یادشان داده‌اند به‌صورت‌شما حرف پرتاب کرده و می‌روند و گروهی که روح را می‌فهمند بغض‌کرده و "نمی‌دانم چه بگویم؟" خواهند گفت! برخی از شهرهای دیگر می‌آیند و پاک‌ترهاشان می‌دانند اگر گریه نکنند ممکن است خوش‌حالی تلقی شود پس زیر آوازی می‌زنند و تنها برخی سخنانی در گوش شما خواهند گفت که متحیر خواهید شد! برخی بی‌ظاهر روحانیان از معنا و برخی بی‌شباهت به روشن‌فکران ازتفکر در معنا و تدبیر دست شما را به‌گرمی می‌فشارند و گویا چیزی را درکف دست شما گذاشته و می‌روند! این "هیچ"ها را بپذیرید و دو دست خود را درهم بفشارید دست راست پدر و دست چپ مادر شما... این دو را به هم نزدیک‌کرده و بفشارید! و به آسمان پائیزی سرزمین خود نگاه کنید وبه یاد بیاورید چرا ما فرزند داشتیم و چرا فرزند از دست دادیم!؟ تولد دوم ما در همین لحظات خواهد بود اگر به یاد بیاوریم!

شما هم به‌هم‌راه من که در مرگ سینا، مرگ مجید را که اکنون در کناره ایستاده و دست‌به‌سینه، نگاه‌تان می‌کند نپذیرید و"یقین-هیچ" بگویید! و یقین بدانید هیچ اتفاقی نیفتاده است و"خیر" همین است به خیرخود "نه" نگوئید! او سرطان را درکشورمان تحقیر کرد و رفت! سرطانی که بهداشت را و بیمه‌های اجتماعی و سازوکار درمان و بهداشت سرزمین "آری یا وی"را زمین‌گیر کرده و بالای سر او نشسته است و دست‌آوردهای ملی یک سرزمین را دود می‌کند. نه‌تنها بهداشت سرزمین ما بل آزمون اخلاق پزشکی و داروسازی بین‌الملل پول و قدرت و سرمایه نیز در برابر این چنگار و چندکاره‌ی اهریمنی شکست خورده و از رو نمی‌رود و دورویی می‌کند پزشکان شریف سرزمین مارا پیرکرده و بیمه‌های‌مان را ذلیل ‌کرده وکماکان بی‌مهابا می‌تازد وجوان‌کشی می‌کند! سرطانی که زمین-این ارث شوم را بلعیده و روزاروز بزرگی کرده و بچه می‌زاید و قربانیانش اغلب پسرانند و یا دخترانی که خوی پسرانه و مردانه دارند!

جنسیت و سال تولد البته برای مرگ بی‌معناست اما فاجعه‌ی سرطان، پسران را زودتر از دختران برزمین می‌اندازد حکیمان بهتر می‌دانند چرا؟ اما این منِ دست و پازده دراقیانوس درد فرزند فهمیده‌ام. دختران به واسطه‌‌ی حکمت متعالیه‌ی خداوندی قوی‌ترند و پسران ضعیف‌تر. دختران امیدرا می‌سازند و پسران آرزو را آه می‌کشند! این داستانی‌ست اما... این جهل است که نقص را در عقول همه‌ی اولاد-پسرودختر آدم نمی‌بیند و تک وتنها دختران را معکوس دریافته است... و ندانند که اگر بزرگان و انبیا دیگرگونه‌اند چون مادرانه‌گی و پدری-هر دو را در خویش پرورده‌اند!

من سهم سهمگین مرگ فرزند را این‌طور دریافت کرده‌ام با این روحیه‌ی روبه آینده شما را نیز به صبر و حق دعوت می‌کنم! مجید شما و ما با استواری عبورکرد و دردا که همه عبور نمی‌کنند اگر عبرت از مرگ‌جوان را قدر ندانسته و براین تقدیر قدری نیندیشیده و بر این قدر چیزی نو نیافزایند! کار ماوشما به این زودی به سامان نمی‌رسد چون چیزی تمام نشده! تامیم-پاک کردن است و زمین و وطن هنوز سرطانی‌ست! کاندیداهای مرگ زودرس کماکان درصف انتظار ایستاده‌اند! انگشت اشاره‌ی رفته‌گان جوان ما به‌سوی جمجمه‌ها و نه موهای سفیدشده‌ی ماست!... ده‌انگشت لرزان خود را قوی‌تر برجمجمه بزنیم! این استخوان آینده که روزی با دو ردیف دندان موازی بی‌پوست و مو در قبر می‌خندد به ما چه‌خواهد گفت! آیا چرا چنین شده است؟

قهرمان کسی‌ست که به خانه بازمی‌گردد، منزل و بیمارستان و هرجایی دیگر سکونت‌گاه دائمی ما نیست، درد امشب و امروز و فرداهای شما و آن روزهای من مرگ بی‌نوبت فرزند بود وکماکان هست اما دانستم و بدانید هم‌چون هربازی‌دیگر این‌بار فرزندان شماوما به‌هزار دلیل در بازی مرگ بر ماوشما سبقت‌گرفته‌اند و این خواست هیچ‌ پدر و مادری نبوده و نیست! و اگر ما نبودیم به نجات فرزند خداوند ما را برکشد و به دوزخ بیندازد پس چرا نشد؟ و چرا نمی‌شود؟! آیا زمانه دیگر به‌گونه‌ی گذشته نیست؟! و یا آیا چرا قهرمانان امروز این ملت اغلب بیماران هستند؟ و چرا ما قهرمانانی داریم که از ما می‌گذرند؟ چرا پسران و دختران جوان ما را ترک می‌کنند؟ آیا درک کرده‌اند که چه مقدار ما در گذشته و ناتوانیم؟ و یا آیا رسم فرزندان دیگرگونه شده است؟. وصیت‌نامه‌ی مرتضا پاشایی را صدبار باید خواند تا به معنا و نقشه‌ی او برای‌رفتن دست‌رسی پیداکرد! عشق و بازی و فرصت‌خواهی او از خداوند برای آنان‌‌که کف رو را می‌بینند کلیدهای گمشده است! او یارگیری‌اش را پیش‌تر از شبیخون مرگ انجام‌داده بوده‌است!

پس از سپردن پیکرهاشان به‌خاک و در بازگشت از مزاری که هم‌واره بر آن به‌غلط به زاری می‌رویم و رفته‌گانمان را می‌آزاریم هربار در خود و با خیشِ یادآوری، گذشته را شخم بزنید و با شخم‌زدن خاطرات،"اشرفی اشرفی" درخشش گنج حضور روح فرزند را در بافت‌ها و یاخته‌ها و سلول‌های تن و وطن و شهر و خانه و تخت و رخت‌شان-که ترک‌تن‌کرده بجوریم! ذکر جمیل همین‌است و مابقی پچ‌پچه‌های گنگ! "آیا ت دیدی آیا؟ آیاتو یادت هست؟" آیا شنیدی آن روز؟ آیات را نگفت آن شب در رخت‌خواب وقتی می‌سوخت؟ به یاد بیاوریم! راز آشکار خواهد شد... بجوریم وهم این‌طور پولک‌پولک خاطرات تابناک آنان را در خواب و بیدار درخواهیم یافت و دریغا اگر ماهی‌وار برتاوه‌ی سخت سوختن فرزند درمنزلِ- اکنون بی‌فرزند- به‌هم زل بزنیم وبسوزیم و بیازاریم‌شان و خودمان را درحیاتی که نیست "الا لهو و لعب" سرافکنده به ضیافت آخر ببریم ما در آینده آنان را خواهیم دید یقین همین است!

بدا اگر، انسان‌وار فراموش‌شان کنیم و ازسردی خاک دروغ ببافیم! خاک زمین گرم است و گرم‌تر نیز خواهد شد! فهم کلام خداوند ساده‌ی‌ساده است! صادِ صادِ صا د! این‌جا یک رویای ساده‌ست یقین داشته باشید! رفته‌گان به چاله‌ی قبرنیفتاده بل به گور -خانه‌ی آرامش- "پر"بازکرده و بازگشته‌اند ما نمی‌بینیم ما نمی‌شنویم ما کف‌ِرو را کافرانه تماشا می‌کنیم فال درته فنجان است شراب را ازگوش بنوشیم! صبوری آگاهانه- و نه تحمل و بردباری - درفقدانِ هر چیز هدیه‌ی خداوندی است و این را تنها کسانی می‌فهمند که رسالت فهمیدن دارند!

گور قبر آدمی‌نیست! اگر قرین و قراینی نیست هرآینه از کتاب خداوند - قران - شنیده و در سکوت و -میم- بشنویم، این طنین صدای روح آنان است که با هرنسیم –به چرا-ها - پاسخ می‌دهد! یا-اّ-یُ-ها!"ایر"جایی‌ست و ارجعی! فرمان بازگشت همه‌ی ما به آن‌جاست! "انا لله وانا الیه راجعون" کلام خداوندیست! که به‌درجه‌ی نازلی از فهم ما فراموشیان-انسان‌ها-سقوط کرده و درحرف حرافان و صرف صرافان بازار مکاره‌ی مرگ و عزا و ناله‌های زار و گریه‌های زیر هم‌واره هول‌انگیز به گوش ما ساده‌لوحان فرورفته وکماکان امان از دل‌هامان! این بشارت خداوندیست که به سوی او باز می‌گردیم ونه تهدید! از بانویی با روح که زینت پدر بود بشنویم آن‌که جز زیبایی ندید و هم پدرش که فرمود اولاد ادم خواب است و چون مُرد بیدار می‌شود!

برسرتابوت-جعبه‌ی حامل گوشت و پوست و استخوان‌های قهرمانانی که دیگر این نکبت‌سرا را جای روح بلند خود نمی‌خواسته‌اند ناله و زاری نکنید و چرا می‌کنیم؟ و نکنیم و چرا خویش را به قهر قهرمانان‌مان دچارمی‌کنیم؟ کمی به آسمون نه! -به آسمان‌ها-نه با چشم سر که با دیده‌ای تر از پس پرده‌ی اشک و نه ازپائین از ارتفاعی دیگر که فرزندان‌مان که اکنون آن‌جایند و می‌بینند نگاه کنیم! به چشم پسران و دختران رفته‌مان تماشاکنیم! آنان شرق و غرب زمین را یک‌جا باهم دیده و می‌بینند و چه هم‌چون آدم-غبارالوده و زشت می‌بینند! هم‌چون آنان زیباشده از قیرگذشته بیرون بیائیم و وباپیش پیشانی آماده‌ی سجده برخاک نخست تماس با آسمان را حس و مس و لمس کنیم! و نه ماضی بل هال وحالا! خداوند خالق خویش را برای حال و آینده ستایش کنیم! و با روح ایشان را بخوانیم که متبرک و مبارک است اسم خداوند پاک که بر زبان‌های ما تک‌زبانان زبونانه‌ترین نام شده است! درگوش هوش فرزندان‌مان که طومار هستی ما را از سرتا به ته درنوردیده‌اند و آیات ناب را در شکنجه‌های بیماری از گوش نوشیده‌اند وچنین باهوش گفته‌اند که بزرگ‌تر از خداوند هیچ نمی‌بینند نه در زمین نه در آسمان‌ها! و شرق و غرب کردن این گوی سرگردان-زمین خاک‌گرفته و تی‌پاخورده را به تمسخر و به‌بازی‌ گرفته و رفته‌اند! اجر این‌همه حقیقت‌فهمی را می‌گیرند! اکنون درنشاط مرحله‌ای دیگرند و می‌بینند و ما کماکان دوره می‌کنیم ناتوانی خویش را درفهم بازی بزرگ خداوند هستی! درطول سفر ازنطفه‌تاعقل به‌ذکر و یادآوری ناچاریم و خود را بی‌چاره ندانیم و فرزندان را درین باقی‌مانده‌ی زندگی خود صبورانه صداکنیم و بخواهیم که مارا تنها نگذارند! ما به آینده می‌رویم! فرزندان خودرا نابوده نه انگاریم! زمین پشت سرما جامی‌ماند و ما-ازالف تا لا وتا-میم- عبور می‌کنیم! و زمین تامیم و پاک و پاک خواهد شد... مغضوبین نمی‌فهمند و ضالین-جامی‌مانند!

برای شما خانواده‌ی محترم مجید و مرتضا صبر و برای مجید کم‌نظیر آرامش و برای مرتضا پاشایی که دریغا نمی‌شناختمش رستگاری و برای سایر مبتلایان به بیماری شکننده‌ی سرطان مقاومت تا سرحد تحقیر سرطان و سایر نادر بیماری‌های زشت-خواهانم! سرطان و دردی که سرزمین‌مان ایران -این بلادالخاضعان-سرزمین فروتنان-را کوچک و حقیر و آرزوهای بزرگ ما را در مشارکت کاشت هسته‌ی درخت آینده-شجره‌ی طیبه‌ی خداوند-بامیوه‌ی پیوند بشری، بی‌مغز و تهی و پوک نموده و پاریس و فرانسه‌ی آسیا-ایران-را اکنون به دریاچه‌ی پریشان مبدل ساخته است! عشق ما به رویاهای فرزندان این بیماری مهلک را خواهد شکست و سروتن یک‌طور خواهیم شد! یقین دارم تبدیل ایمان ناب به حضور همیشه‌گی خداوند وتبدیل این ایمان به یقین و یقین به پیروزی درین مبارزه‌ی بزرگ ایمان با هرچه بوی اثبات و انکار خداوند بدهد مارا نفر به نفر زنده و بیدار خواهد کرد! ضروری‌ترین مسئله‌ی امروزما نه اثبات و نه انکار بل فهم ضرورت بازگشت و حضور روح درمیان ما ست! این نسل خداوند را در گذشته وکهنه و کاهنانه نمی‌داند و نمی‌فهمد و هرگز نخواسته و نمی‌خواهد نسل بی‌بدیل ایرانی در کنکاش حقیقت ناب خداوندی درحال و آینده است و او را می جوید و میخواهد. و ید و یاد او را بیش از هر چیز نیاز دارد و "الله" را آه نمی‌کشد! باروح می‌خواند! وگرنه این همان اقیانوس دردی است که انسان تک و بی‌روح در آن غرق خواهد شد و تا مدتی دیگر غباری ازوی باقی نخواهد بود!

وهم خداوند حکیم و کبیر ما انتقام همه‌ی رنجوران از این بیماری را از هم‌دستان خارجی و داخلی سرطان خواهد ستاند! دست‌یاران مرگ و بیماری روزی در پیش‌گاه خداوند و قضاوت تاریخی که سرمی‌رسد سرافکنده خواهند بود!

پیکرهای دردمند پس از پیکار الهام‌بخش چندین ساله به‌خاک سپرده می‌شوند! و روح و روان جوان آنان رهسپار راهی‌ست که نتیجه‌اش تغییر این تقدیر است! مرگ بی‌نوبت آزمایش همه‌ی ماست در زمین و با تحول همه‌ی ما این سرنوشت تلخ تغییر خواهد! این سخت‌ترین امتحان ماست و نهایی‌ست و تنها وعده‌ی خداوند برای صابرین محقق می‌شود و هم خداوند فقدان را با لطف بی‌پایان خود جبران می‌کنند!

خانواده‌های محترم،

بار سهمگینی که داشت کمر شما را می‌شکست برزمین سرد پائیزی گذاشته می‌شود اما ماجرای بیماری ورنج بیماران سرزمین ما و سایر رنج‌دیدگان زمین پایان نمی‌یابد کما این‌که "ماچرا؟" و چرا انسان‌ها چنین شده‌اند؟" نیز تمامی نخواهد داشت
به سوی خداوند متعال-که کلمه‌ی عالی شوید و بیایید! می‌فرمایند-رغبت نشان دهیم زیرا تنها اوست که می‌تواند برای حل ریشه‌ای یک مسئله آن مسئله را از ریشه منحل کند!

به برادر و خواهران مجید و دوستان بی‌دریغ او تسلیت گفته و دل‌داری می‌دهم وبرای بیماران درگیر این نبرد نابرابر با رنج جان‌کاه جز یک قطره اشک مزد همه‌ی رنج‌های‌شان هیچ ندارم!

باد سرد پائیزی که ازکوچه‌ها و برزن‌ها و باغ‌ها و خیابان‌های این سرزمین می‌گذرد هیچ نمی‌برد و بهار را می‌آورد! خداوند همه‌ی امید ماست، نامت بلند خداوند که بی‌درنگ ما را تماشامی‌کنی! به قله‌ی عجز و ناتوانی رسیده‌ایم و شمائید که قادرید به ید و یاد خود همه‌چیز و همه‌کس را به ملکوت برسانید!
وآخرت-نه پایان-که خیرونیک است وپناه‌گاه!

علیرضانادری

بعدازهمه
بهرام ریحانی عزیزم

امروز پرسیدن احساس تو بزرگ‌ترین پرسش همه‌ی عمرمن و دوستان یک‌رنگ توست! بهرام عزیزم! "قوی‌ترباش خواست هیچ یک ازما نیست" حالا تو با روح مجید و مرتضا و سینا و سایر هم‌دردانت بزرگ‌تر ازهمه‌ی آن‌هایی پس بدان! حالا جامعه‌ی ایرانی شاهد صعود تو به اورست درد وتنهایی است! کف و سوتی در کار نیست! صدایی اما هست! درتنهایی‌جنگیدن رسم پارت‌هاست، حتا در فرار از درد هم جنگیدن یک عمل "پارتی ایرانی" ست! خداوند هم همیشه یگانه هم‌دم توبوده و کماکان هست پس همان‌گونه که مجید مرتضا سینا و دیگران بودند نباش! قوی‌تر از آنانی هوشیارانه‌تر مرگ را دست‌به‌سرکن! به پزشکانت امید بده! به بیماران جوان‌تر و به ماها که کاندیداهای مخفی این مرگیم بگو چه‌طور باشیم؟!

تئاتر ایران و گروهی ازمردمان این وطن و هوش‌یاران بین‌الملل در مبارزه‌ی شماها نه به‌هم‌راه‌تان بلکه با طپش‌های قلب خود شاهد صعود سخت شما به قله‌های درد در تنهایی بوده وهستند تحقیر سرطان‌ومرگ را توسط مجید بارها‌و‌بارها شاهد بودیم خدایش ازو راضی باشد وصیت‌نامه‌ی مرتضا را هم که خواندیم از سینا هم که به یادگار داری تنها کسانی می‌فهمند که رسالت فهمیدن دارند حالا زمان سهم سهمگین تورا می‌دهد ناراضی‌نباش پسر! به سوی او و مطیع فرمان او... تو الی هی هستی!
کد مطلب: 1825
 
 


 
علی
۱۳۹۳-۰۸-۲۷ ۱۶:۲۲:۰۱
این نوشته خیلی زیبا نشان از ذهن پاک و خلاقی دارد که همگان باید به احترامش بایستیم...
سپاس بیکران استاد (66)