"در دنیای تو ساعت چند است؟"، رقص باد در گندم‌زار
شیوه‌ی کارگردانی یزدانیان‌، (کارگردان "در دنیای تو ساعت چند است؟") مبتنی بر استفاده از نهایت توان سینما برای شعر بودن بدون خودنمایی وفرم‌گرایی مفرط است‌.
تاریخ انتشار : دوشنبه ۲۰ بهمن ۱۳۹۳ ساعت ۰۸:۲۵
 
"در دنیای تو ساعت چند است؟"، رقص باد در گندم‌زار
 
غزل گفتن به زبان تصویر کار ساده‌ای نیست‌. شهامت می‌خواهد فیلم ساختن با لحنی تازه‌، برای مخاطب دل‌زده‌ی که خسته از تکرارها عادت کرده به فیلم شنیدن به‌جای دیدن تصاویر بکر و نغزی که بر جانش بنشیند و مستش کند‌.

اهالی سینمای ما سال‌هاست فیلم‌نامه‌هایی را می سازند که بیش‌تر نمایش‌نامه‌ی رادیویی‌اند‌! چنان‌که در سالن اهالی رسانه‌ی جشنواره هم می‌بینیم که معمولا چشم‌ها روی صفحه موبایل است و گوش‌ها وظیفه‌ی برقراری ارتباط با اثر در حال پخش را عهده‌دار می‌شوند! در چنین حال‌و‌هوایی‌، دیدن فیلمی که یک سمفونی هم‌آهنگ تصویری باشد و نوازش کند روح و جانت‌را‌، بی‌شک اتفاق بزرگ و دل‌چسبی است.

"در دنیای تو ساعت چند است؟" اولین فیلم بلند صفی یزدانیان است‌. یزدانیان که سال‌هاست به‌عنوان سازنده‌ی فیلم‌های کوتاه و نیز ایده‌پرداز فیلم‌های متفاوت سینمای ما نامی شناخته شده محسوب می‌شود‌، در اولین تجربه‌ی خود سراغ داستانی ساده اما تودرتو رفته که با لحنی متفاوت (و نه الزاما پیچیده) روایتش می‌کند‌.

شکستن مرزهای خیال و واقعیت و درهم تنیدن موقعیت‌های مختلف‌، ایجاد گره‌های داستانی ساده و در عین‌حال جذاب و نیز فضاسازی بکر و شگفت‌انگیز تصویری‌، سبب‌شده فیلم بیش از هر چیز یک غزل نمایش داستان گوی ستودنی باشد. فراوانی تصاویر حیرت‌انگیز‌، قاب‌هایی که هریک انگار عکسی جذاب از موقعیت‌های ساده‌ی زندگی هستند در کنار پرداختن به مفهوم عظیم عشق سبب شده فیلم اول یزدانیان اثری متمایز‌، جذاب و ماندگار جلوه کند.

شیوه‌ی کارگردانی یزدانیان‌، مبتنی بر استفاده از نهایت توان سینما برای شعر بودن بدون خودنمایی وفرم‌گرایی مفرط است‌، نگاهی به تصاویر سکانس رویای فرهاد به سادگی نشان می‌دهد یزدانیان قاب‌بستن برای سینما را چه‌قدر خوب آموخته‌، و چه‌قدر خوب‌تر اجرا کرده‌است‌. یزدانیان بدون استفاده از ترفندهای بیهوده‌، با قاب‌هایی کلاسیک اما هوش‌مندانه موفق‌شده جذابیت بصری فیلم خود را به‌حد اعلا برساند‌، و البته در این مسیر حضور همایون پای‌ور، فیلم‌بردار مجرب سینمای ایران و ایرج رامین‌فر مدیر هنری فیلم و نیز فردین صاحب‌زمانی به‌عنوان تدوین‌گر بی‌تاثیر نبوده‌است‌. یزدانیان موفق شده با استفاده از پلان‌های طولانی‌، میزانسن‌های پیچیده‌، حرکت‌های نرم و دل‌نشین دوربین و استفاده از اندازه‌ی مناسب نماها خود را در قامت فیلم‌سازی مجرب و کارکشته تثبیت کند.

فیلم‌نامه‌ی پخته و منسجم فیلم سرشار از لحظه‌هایی است که به‌معنای دقیق کلمه "سینما" هستند‌. اوج این لحظه‌ها را بی‌شک باید در پایان‌بندی حیرت‌انگیز فیلم دید‌، جایی‌که داستان میان تلخی و شیرینی تمام می‌شود‌، بی آن‌که تا دقایقی طولانی بتوانی ذهنت را از فیلم جدا کنی‌. شیوه‌ی پردازش شخصیت‌ها، اطلاعات اندک اما مهمی که نویسنده می‌دهد‌، درگیر‌‌کردن مخاطب با شخصیت‌ها و اوج گرفتن تدریجی و بسیار نرم داستان برخی از نقاط قوت فیلم‌نامه‌ی این فیلم دوست‌داشتنی است.

و بی‌تردید نوشتن درباره‌ی این اثر بدون اشاره به اعجاز کریستف رضاعی در ساختن موسیقی این فیلم بی‌معناست‌! باند صوتی فیلم بدون تردید از برترین نمونه‌های آهنگ‌سازی برای فیلم در سینمای ایران است‌. انتخاب هوش‌مندانه‌ی ترانه‌هایی کم‌یاب و تلفیق موسیقی متن ملودیک و دل‌چسب فیلم با تمی آشنا و عزیز سبب‌شده موسیقی به تنهایی بخش عمده‌ای از جذابیت‌های فیلم را ایجاد کند‌. کریستف رضاعی موفق شده به‌جای تاکید بر موقعیت‌های احساسی‌، با پختگی قابل ستایشی حس‌و‌حال جاری در فیلم را به‌خوبی تشدید کند‌. درک بالای متقابلی که میان یزدانیان و رضاعی بوده‌، کمک بسیاری به ارتقای کیفیت این فیلم کرده است.

و در کنار لذت‌بردن از دیدن دوباره‌ی زهرا (‌زری‌) خوشکام (همسر علی حاتمی فقید)، باید اشاره‌ای هم کرد به زوج مصفا - لیلا حاتمی که این‌روزها نعمتی شده‌اند برای سینمای بی‌ستاره‌ی ایران‌. یک زوج رویایی که بده بستان‌های سرد اما دل‌چسب‌شان حس‌و‌حال عاشقانه‌ی فیلم را به‌خوبی انتقال می‌دهد‌، به‌ویژه علی مصفا که سطح بازیش بالاتر از استانداردهای معمول سینمای ایران است‌. بازیگری پخته و بسیار توانا که صرفا ایستادنش در یک قاب می‌تواند کیفیت آن‌را تغییر بدهد‌. نگاه کنیم به بازی گیرای او در سکانس کوتاهی که تابلو را در آش فروشی هدیه می‌کند و مثل نسیمی خنک می‌وزد و می‌رود‌... .

فیلم "در دنیای تو ساعت چند است‌؟"‌، مثل هر اثر هنری دیگری از عیب و نقص بری نیست‌. فیلم نقاط ضعفی دارد که می‌توان (و باید) مفصل به آن‌ها هم پرداخت‌. اما در سینمایی که سال‌هاست از عاشقانه‌های آرام دیدنی تهی است‌، چنین فیلم‌هایی شبیه باران بعد از خشک‌سالی هستند‌، خواستنی و به‌موقع‌. فیلم‌هایی که باید کمی نازشان کشید‌. سینمای ما برای جان‌گرفتن دوباره، برای برگشتن به روزهای اوج خود بیش از آثار آپارتمانی مستعمل پرگوی بی‌معنا‌، به فیلم‌هایی نیاز دارد که جان و چشم و دل بیننده را جلا بدهند‌. فیلم‌هایی که به هنر متعالی پای‌بند باشند و به‌جای شرح صرف تلخی‌ها یا خوش‌بینی ساختگی و دروغین‌، اندوه و امید را کنار هم دوست بدارند‌. به‌همین دلایل است که این فیلم (و فیلم‌هایی از این دست) نیاز مبرم سینمای ما هستند‌. سینمایی که انگار یاد گرفته مخاطب را نادیده فرض کند‌. در جشنواره‌ی سی‌وسه‌، صفی یزدانیان از معدود نام‌هایی است که حتما منتظر فیلم بعدیش می‌مانیم.
کد مطلب: 2555