مالاریا، پشه‌های کنار دریاچه
مالاریا، داستان خود را به‌خوبی و بدون لکنت تعریف می‌کند. با استفاده از موقعیت‌های فرعی که گاهی هم بسیار جذاب می‌شوند، سردرگمی دختر و پسر را به‌خوبی روایت می‌کند.
تاریخ انتشار : دوشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۴ ساعت ۲۰:۱۴
 
مالاریا، پشه‌های کنار دریاچه
 
یک / انتخاب فرم ، لحن و زبان بصری فیلم ، حق طبیعی هر کارگردان است . استفاده از نماهای نامتعارف ، فیلمبرداری با دوربین موبایل ، شکستن خط فرضی ، استفاده نکردن از نور غیرطبیعی و ... در کنار انتخاب فرم روایی نامتقارن و تاکید بر خرده پیرنگی که یه نظر نمی رسد برای یک فیلم سینمایی کافی باشد ، حق طبیعی یک کارگردان است . اما این "حق طبیعی" فقط تا وقتی حق و طبیعی است که دستاوردش یک اثر استاندارد و کم غلط باشد . فرم گرایی مفرط با هدف نوآوری اتفاق شایسته و مبارکی است ، اما همین فرم گرایی اگر منجر به از دست رفتن قصه شود ، ارتباط مخاطب با فیلم را مختل یا به کلی قطع کند و بر ضد مضمون فیلم عمل کند ، از یک حق طبیعی به یک اشتباه بزرگ تغییر ماهیت می دهد . و به نظر می رسد این دقیقا همان اتفاقی است که برای مالاریا افتاده است . اصرار و تاکید بر فرم گرایی و استفاده از ایده‌ای کوچک و متمرکز و ناکافی ، تا جایی که فیلم اساسا اصالت خود را به عنوان یک اثر سینمایی از دست می دهد .

دو / مالاریا فیلم تازه پرویز شهبازی است . کارگردان بی سروصدا و بی حاشیه و نه چندان پرکار سینمای ایران . بعد از فیلم داستان گو و سرراست دربند که هم در جشنواره موفق بود و هم اکران نسبتا موفقی داشت ، شهبازی به سینمای تجربی و فرم محور مورد علاقه خود رجوع کرده است . مالاریا بر پایه سرگردانی زوجی جوان و شهرستانی در دل ابرشهر شلوغ و بی در و پیکر تهران بنا شده است . شخصیت پردازی خاصی در فیلم وجود ندارد ، و فیلمساز با تکیه بر رفتارهای تیپیکال شخصیتهای فرعی – به خانواده حنا نگاه کنید – داستان خود را با روایتی کم بضاعت – و نه مینیمالیستی – پیش می برد . سه شخصیت اصلی فیلم – مرتضی ، آذرخش و حنا – مثلث کمرنگی را تشکیل می دهند که درنهایت رفتارهای هیچکدام معنا و منطق درستی پیدا نمی کند . فیلم خود را از منطق روایی بی نیاز می بیند ، و هراتفاقی در هر لحظه ای ممکن است رخ بدهد . مثلا ، با کارت ملی دخترعمه آذرخش ، ممکن است مرتضی از بازداشتگاه پلیس آزاد شود !!!!

سه / اگر مالاریا فیلم اول یک کارگردان جوان بی تجربه بود ، فرم فیلم قابل پذیرش بود . برای خودمان فکر می کردیم جوانی جویای نام سعی کرده با فرم متفاوت فیلمش مرعوبمان کند . چنان که وقتی همین آقای شهبازی فیلم نفس عمیق را با ایده ای لاغر و فضایی آشفته ساخت ، به احترام نوآوری جذاب فیلمش برایش هورا هم کشیدیم . اما مالاریا یک فیلم تجربی نیست ، یک فیلم آشفته است . یک نگاه رئال و واقعگراست ، در بطن یک فرم روایی نامناسب که مشخص نیست کجا قرار است یه مضمون فیلم وصل شود . روایت خطی و ساده فیلم که اگر مرعوب نماهای خاص و نمادهای عجیب و غریب – از جمله شیری گردن کلفت کنار خیابانی در تهران ! – نشویم به سادگی قابل درک است ، با این همه شلوغ کاری فرمالیستی بدل به یک داستان جذاب و جدید نمی شود . وقتی در همان دقایق ابتدایی طراوت فرم فیلم هم تمام می شود ، تازه متوجه میشویم ، با یک فیلم کاملا معمولی روبروییم ، یک تجربه تازه از کارگردانی که دوره تجربه کردنش تمام شده و وقت درو کردن حاصل زحماتش شده .

چهار / مالاریا ، داستان خود را به خوبی و بدون لکنت تعریف می کند . با استفاده از موقعیتهای فرعی که گاهی هم بسیار جذاب می شوند ، سردرگمی دختر و پسر را به خوبی روایت می کند و درنهایت هم مثبت‌ترین آدم قصه – آذرخش – که به فکر همه هست و نگران این دو فراری بی پناه ، قربانی می شود و گیر می افتد و بهانه ای می شود برای فرار دختر و پسر . مالاریا همچنین در نمایش زندگی قشری از جوانان ایران امروز هم موفق عمل می کند ، و در معرفی روابط شکست نمی خورد . لحن سرخوش و وودی آلنی فیلم در قسمتهایی متعدد جذابیتی نسبی ایجاد می کند . و درنهایت هم با دیدن فیلم مخاطب حس نمی کند مورد توهین قرار گرفته ، اتفاقی که بین فیلمهای جشنواره امسال بسیار رواج دارد . اما ، برای فیلمسازی نظیر پرویز شهبازی مالاریا یک عقب گرد کامل است .

پنج / فیلم خوب در سینمای ایران شباهتی غریب به قارچ های وحشی و خودرو بعد از باران پیدا کرده . باید این جنگل را بسیار بگردیم تا اتفاقی زیر تنه سنگین و بزرگ درختهای بی بار و بی حاصل و مدعی ، قارچ های کوچک کمیاب خوشمزه ی را پیدا کنیم . ادامه روند فعلی در تولیدات سینمای ایران ، تنها دستاوردش به باد دادن همین مخاطب اندک فعلی است . برای همین است که وظیفه کارگردان هایی مانند پرویز شهبازی سنگین‌تر است . آنها که هم سینما را خوب می شناسند ، هم سلیقه بصری خوبی دارند ، و هم پیش تر نشان داده اند بلدند فیلمی بسازند که با عامه مردم هم ارتباط برقرار کنند . وگرنه که مالاریا در هنر ایرانی بیماری رایجی است ، و متاسفانه پشه هم به اندازه کافی در سینمای ایران داریم !
کد مطلب: 4527