مرد دیدنی‌ها یک‌باره حرف نزد
گفت‌وگو با جلال مقامی به پاس نیم‌قرن دوبله
تاریخ انتشار : پنجشنبه ۲۴ ارديبهشت ۱۳۹۴ ساعت ۱۸:۱۱
 
مرد دیدنی‌ها یک‌باره حرف نزد
 
صحبت از پیش‌کسوتی است که این‌روزها با وجود این‌که مدت‌هاست از کارش دور شده ولی هم‌چنان از زندگی‌اش لذت می‌برد و امیدوار است و تنها آرزویش این است که آن‌قدر زنده بماند تا موفقیت نوه‌هایش را ببیند. او اکنون ۷۴ سال دارد اما معتقد است هنوز پیر نشده و مشتاقانه دوست دارد یک‌بار نقش پیرمردی را بازی کند که دچار بیماری آلزایمر شده‌است.



تحریرنو: جلال مقامی که صدا و چهره‌اش برای همه‌ی ما یادآور فیلم‌ها و سریال‌های جذاب و برنامه‌ی خاطره‌انگیز "دیدنی‌ها" است، چند ماه قبل بر اثر فشار کاری، دچار کسالت و به‌لحاظ تکلم دچار مشکل شد. او خوش‌بختانه این‌روزها حالش خوب است و دوباره صدایش را به‌دست آورده، اما هنوز هم در اغلب جمله‌هایش رنگ و بویی از نگرانی برای بازگشت کامل صدایش به چشم می‌خورد.

مقامی ابتدا به بیماری‌ اخیرش و این‌که چه زمانی به سر کار برمی‌گردد اشاره کرد و گفت: کسی‌که سال‌هاست، بالای نیم‌قرن، با صدایش هنرنمایی کرده و با میکروفون سروکار داشته حالا صدایش دچار مشکل شده‌است. می‌خواستم به سر کارم برگردم اما دیدم هنوز آن‌طور که می‌خواهم در گفتارم مسلط نشدم، زمانی دلم می‌خواهد به سر کارم برگردم که خودم از خودم راضی باشم، البته دیگر مثل قبل نمی‌توانم کار کنم، چراکه یکی از دلایل همین سکته‌ای که داشتم فشار کاری و ترافیک بود، ضمن این‌که دیگر نیازی هم به کار کردن ندارم، آن‌هم برای این نوع دوبله. آن‌زمان فیلم‌های سینمایی با ارزش بودند و آثار بزرگ‌ترین نویسندگان دنیا به فیلم تبدیل می‌شد و ما آن فیلم‌ها را برای اکران در سینماها دوبله می‌کردیم. دیگر آن‌روزها گذشت.

او ادامه داد: خودم در مورد صدایم احساس می‌کنم هنوز صدایی که می‌شناسم، نیست، البته ان‌شااله درست می‌شود. سکته اصولا در یک لحظه می‌آید ولی وقتی می‌خواهد تشریفش را ببرد چندین ماه طول می‌کشد. صبح آن روز که سکته کردم سرویس رادیو البرز به‌دنبالم آمد. سوار ماشین شدم و تا آن لحظه هم با کسی حرف نزده بودم که راننده به‌من سلام کرد و من آمدم جوابش را بدهم دیدم نمی‌توانم حرف بزنم. همان موقع بود که راننده تاکسی سریعا مرا به بیمارستان منتقل کرد و خودم هم باورم نمی‌شد که نمی‌توانم حرف بزنم. آن‌روز اتفاقا اجرای برنامه‌ی زنده‌ی رادیویی هم داشتم که راننده گفت رادیو را ول کن، برویم بیمارستان، در نهایت مرا به بیمارستان قائم منتقل کردند و خداراشکر پس از مدت‌ها استراحت و مراقبت الان به این‌جا رسیدم و ظرف یکی دو ماه آینده بهتر هم می‌شوم، البته شنونده در صدایم احساسی ندارد، ولی من خودم احساس می‌کنم صدایم آن‌طور که باید باشد، نشده است. خدا را شکر خیلی نیاز به‌کار ندارم، ولی در عین حال هنوز این توانایی را در خودم حس می‌کنم که می‌توانم به سرکار برگردم.

این گوینده‌ی پیش‌کسوت رادیو در ادامه از این‌که دوستان قدیمی‌اش یادی از او نمی‌کنند، گلایه کرد.

مقامی گفت: زمانی‌که در بستر بیماری به‌سر می‌بردم به غیر از مدیران رادیو البرز و دانش، شهردار کرج، آقای ترازنده (مدیر واحد دوبلاژ)، آقای نقیعی، مسئولان دوبلاژ، بهرام زند، ایرج رضایی، خسرو خسروشاهی و منوچهر والی‌زاده دیگر هیچ‌کس سراغم را نگرفت. انگار رادیویی‌ها با معرفت‌تر هستند. من بیمه‌ی سازمان صداوسیما و کارمند رسمی‌اش هم نیستم، اما با این حال واحد دوبلاژ این محبت را در حق من کرد و هزینه‌ی بیمارستان را تقبل کرد، البته ناگفته نماند که شخصا توان پرداختش را داشتم و هیچ نیازی به کمک نداشتم، اما دوستان محبت کردند و من از همه‌ی آن‌ها تشکر می‌کنم. از طرفی دیگر همین که دوستان من از تهران برای دیدنم به کرج آمدند خیلی برایم خوش‌آیند بود و همین حضورشان برایم در آن لحظه یک دنیا ارزش داشت.

وی سپس از علاقه‌اش به ایسنا گفت و افزود: خبرگزاری ایسنا را به‌خاطر صداقتش در ارائه‌ی مصاحبه‌ها و محبتی که در زمان بیماری به‌من داشتند خیلی دوست دارم، چراکه حتی زمانی که خودم نمی‌توانستم حرف بزنم هم مدام با خواهرزاده‌ام در ارتباط بودند و حال مرا می‌پرسیدند به‌همین خاطر وقتی از من دعوت کردند که به ایسنا بیایم با کمال میل قبول کردم و از مهرشهر کرج به این‌جا آمدم.

مقامی سپس یادآور شد: همیشه می‌گویند تنها صداست که می‌ماند. وقتی این مشکل برای من پیش آمد به خدای خود گفتم کسی که بیش از ۵۰سال با صدایش با مردم ارتباط برقرار کرده حالا این صدا از او گرفته شده‌است. همان زمان دعا می‌کردم و می‌گفتم که خدایا یک لطفی در حق من بکن که الحمداله خدا صدایم را شنید و ان‌شا‌اله که بعد از این هم بهتر شوم تا بتوانم به سرکارم برگردم. از تمام کسانی که در مدت بیماری جویای احوالم شدند، به‌ویژه راننده‌ی آژانس رادیو که مرا به بیمارستان منتقل و کمکم کرد تشکر می‌کنم. برخی از همین دوستان قدیمی من، راه را بهانه کردند و گفتند راه دور بود و نیامدیم، پس چه‌طور بود که راه برای بقیه دوستان دور نبود؟ این‌ حرف‌ها همه بهانه است.

او در ادامه نسبت به پایین آمدن کیفیت فیلم‌هایی که برای دوبله سفارش داده می‌شوند، انتقاد کرد.

این دوبلور پیش‌کسوت گفت: در حال حاضر همه فیلم‌هایی که برای دوبله به دست‌مان می‌رسند، اکشن شده که همه‌ی آن‌ها با داد و فریاد و بگیر و ببند قاتل هم‌راه است، به‌همین خاطر دیگر خیلی راغب نیستم کار کنم، مگر این‌که فیلمی باشد که ارزش‌مند است. این‌روزها بیش‌تر سریال‌ها، کره‌ای شده‌اند که من اصلا آن‌ها را دوست ندارم.

مجری "دیدنی‌ها" هم‌چنین درباره‌ی لزوم داشتن استعداد در دوبله و با علاقه کار کردن در این حرفه خاطرنشان کرد: گویندگان جدید ما انگار حس ندارند. به‌عنوان مثال آن‌زمان فرض کنید آثاری چون "شکوه علفزار"، "از اینجا تا ابدیت" و... که با حضور بازیگران معروف هم‌راه بودند را دوبله می‌کردیم، سعی می‌کردیم حس را از خود بازیگر بگیریم و به خودش تحویل بدهیم. در این زمینه معتقدم دوبلور خوب آن است که از خود بازیگر حس را بگیرد. به‌نظرم این حس را هیچ استادی نمی‌تواند به شاگردش یاد بدهد. استاد فقط تکنیک دوبله را یاد می‌دهد و حس دوبله بستگی به خود گوینده دارد. جوانان حال حاضر ما هم گناهی ندارند، چراکه کارها عجله‌ای شده و اول سرعت مهم شده است. این‌که در یک روز یک فیلم را دوبله می‌کنند خیلی بد است، زمان ما این‌طور نبود. اگر اواسط کار قسمتی از یک سکانس خراب می‌شد، باید آن‌را از نو شروع می‌کردیم ولی حالا این‌طور نیست.

او اضافه کرد:‌ متاسفانه از طرفی، دیگر فیلم خوب برای دوبله نداریم که شخصیت‌هایی داشته باشد که مثل گذشته در خاطره‌ها بمانند. وقتی به‌جای یک کاراکتری حرف می‌زنیم که شخصیت دارد خیلی فرق دارد تا این‌که مثلا در کاری مثل "هشدار برای کبرا ۱۱" و‌... صحبت کنیم. من در سری اول "هشدار برای کبرا ۱۱" به‌جای بازیگر نقش سمیر حرف می‌زدم که به‌خاطر یک مساله‌ای بعدها به سراغ آقای افشین زی‌نوری رفتند که او هم جوان بسیار بااستعدادی است اما متاسفانه شرایط دوبله خیلی فرق کرده‌است. در حال حاضر در شرایط فعلی فقط گفتار در دوبله می‌ماند. مهم‌تر این است که فیلم‌ها دیگر بازیگر محبوبی ندارند، به‌عنوان مثال در سریال "هشدار برای کبرا ۱۱" حتی خود من هم یادم نیست اسم بازیگرش چه بود.

مقامی در بخشی دیگر به فشردگی کار دوبله و این‌که چه‌طور در یک‌روز یک فیلم را دوبله می‌کنند، اشاره کرد و یادآور شد: در حال حاضر اکثرا کارها در یک الی دو روز دوبله می‌شوند، به‌ویژه فیلم‌های اکشن که همه‌ی آن‌ها در یک روز دوبله می‌شوند. امکانی که آن موقع برای ما در دوبله وجود داشت دیگر نیست، وگرنه استعداد که فقط متعلق به منِ مقامی یا چنگیز جلیلوند و امثال ما نیست. این همه جوان و علاقه‌مند در این حرفه هستند ولی امکانات است که فرق کرده است. ما آن زمان می‌رفتیم به سینما و دوبله‌های خودمان را نگاه می‌کردیم، ضمن این‌که آن‌زمان وسایلی مثل ماهواره، ویدئو و‌... نبود و سینما اولین و آخرین سرگرمی مردم بود. یادش بخیر به‌یاد دارم آن زمان مردم از فیلم‌هایی مثل "لارنس عربستان"، "شکوه علفزار" و‌... خیلی استقبال می‌کردند.

این دوبلور قدیمی در همین راستا به گفته‌هایش افزود: وقتی فیلم‌های آن دوره به‌زبان فارسی دوبله می‌شد به‌دلیل این‌که کتاب‌هایش هم موجود بود، تاثیرگذارتر بود و همین کتاب ما را بیش‌تر راهنمایی می‌کرد که به‌عنوان مثال فلان کاراکتر کیست و چه‌گونه باید رُل او را گفت. به‌عنوان مثال گریه‌کردن در دوبله تکنیک دارد و باید واقعا حس گریه را گرفت نه این‌که فقط صدا را لرزاند. به‌یاد دارم در سریال خارجی "لبه تاریکی" که صحبت می‌کردم، به‌جان دخترم قسم که دنیای من و دلیل زنده بودنم است، در آن فیلم واقعا گریه‌ام می‌گرفت و علتش هم این بود آن‌زمان دخترم یک ناراحتی داشت به‌همین خاطر واقعا در دوبله‌ی آن سریال تکان خوردم و در جاهایی که نیاز به گریه بود، رُلم را با اشک می‌گفتم.

مقامی در بخشی دیگر از گفت‌و‌گویش بار دیگر تاکید کرد: شرایط دوبله بسیار فرق کرده است و جوانان هم گناهی ندارند. دیگر کسی به دوبله‌ی فیلم‌ها توجه آن‌چنانی ندارد. مگر کسی دیگر به‌دنبال این می‌گردد که آیا این دوبله درست است یا خیر؟ به‌یاد دارم برای فیلم "شکوه علفزار" که اکران شد، وقتی رفتیم فیلم را ببینیم یکی از دوستان من در سینما از دختران و پسران حاضر در سالن پرسید "وارن بیتی" را دوست دارید؟ که آن زمان یادش بخیر من هم یک جوان ۲۴‌، ۲۵ ساله بودم، همه‌ی جوانان شلوغ بازی می‌کردند و وقتی متوجه شدند که گوینده‌اش من هستم باور کنید چنان به‌سمت من هجوم آوردند که خودم تعجب کردم. از طرفی وقتی می‌دیدم که مردم برای کارمان، سینما و دوبله ارزش قائل هستند خیلی خوش‌حال می‌شدم.

وی سپس در بخشی دیگر از صحبت‌هایش به ضرورت حرفه‌ی دوبله اشاره و تاکید کرد: وقتی یک کشور سینما و تلویزیون دارد، دوبله هم لازم است و باید باشد و خواهد بود و هیچ‌وقت هم نمی‌رود. دوبله در همه جای دنیا لازم است و ما نباید بگوییم دوبله بد است و گرفتن صدای سر صحنه خوب است.

او با یادآوری خاطرات گذشته‌ سپس گفت: حسرت گذشته‌ها را نمی‌خورم، مثلا چه کار باید می‌کردم که نکردم؟ قسمتم این بود که وارد این حرفه شوم، در حالی که اوایل، کار در سینما را دوست داشتم. من علاقه‌ی زیادی به کارگردانی داشتم ولی وارد کار دوبله شدم و خوش‌بختانه تا به‌حال هم، همه‌ی کارهایم را انجام دادم. به‌یاد دارم چندین سال گذشته یک بزرگ‌داشت دربنیاد فارابی برای‌مان گرفتند که حامد بهداد هم در آن‌جا حضور داشت. وقتی در آن لحظه کلیپ مرا نشان دادند، حامد بهداد به‌سوی من آمد و گفت آقای مقامی شما به‌جای این‌همه هنرپیشه حرف زده بودید! که من در پاسخ به او گفتم تازه این بخشی از هنرپیشه‌هایی بود که من حرف زده بودم. از برنامه‌های رادیویی که در آن‌ها حضور داشتم می‌توان به "کتیبه‌ها"،‌ "رنگین کمان"،‌ "گفته‌ها و ناگفته‌ها"، "عصر بخیر تهران" و... اشاره کرد که خوش‌بختانه همه‌‌ی برنامه‌ها موفق بودند. حالا برگردم به گذشته و حسرت چه را بخورم؟

وی اضافه کرد: تقریبا اکثر فیلم‌هایی که حرف زدم را در خانه‌ام دارم، وقتی می‌بینم یاد گذشته‌ها می‌کنم و می‌گویم در فلان فیلم ۲۵ سال داشتم و همین مرور گذشته‌ها مرا به دوران جوانی می‌برد.

مقامی سپس بیان کرد: روزها می‌گذرد و نباید حسرتش را خورد. اگر در گذشته آدمی کار مثبتی انجام نداده باشد، آن وقت بله، باید حسرت خورد ولی وقتی من کارهایم را در حد توان و استعدادم انجام دادم دیگر حسرتی نمی‌ماند، البته دل‌تنگی چیز دیگری است که نمی‌توان آن‌را نادیده گرفت. به‌عنوان مثال سینماهایی که در گذشته بودند و حالا دیگر اثری از آن‌ها نیست، این اتفاقات حسرت دارد. بعضی سینماهای قدیمی از بین رفتند. هنوز هم وقتی از کنار محل آن‌ها رد می‌شوم یاد‌ آن‌روزهایی می افتم که پلاکارت سینما بالا بود و من جای آرتیست‌های اول فیلم در سن جوانی حرف می‌زدم. گاهی با خودم می‌گویم ای وای یعنی می‌شود جوانی‌ام برگردد؟ ولی وقتی می‌بینم نمی‌شود احساس تاسف و دل‌تنگی می‌کنم.

این دوبلور پیش‌کسوت کشورمان در ادامه به صمیمیت دوره‌ی گذشته دوبله اشاره کرد و یادآور شد: یک زمانی بود که دوستی‌های ما در واحد دوبلاژ با هم‌کاران چه‌قدر صمیمی بود. یادش‌بخیر سر روی شانه‌های هم‌دیگر می‌گذاشتیم و در مشکلات‌مان به‌هم دل‌داری می‌دادیم ولی الان شاید باور نکنید این چهار، پنج ماهی که من بیمار بودم از طرف دوستان قدیمی‌ام حتی تلفن هم نداشتم. من نمی‌دانم چه تغییری در کاراکترهای ما به‌وجود آمده که زحمت یک تلفن‌کردن و حال هم پرسیدن را هم به خودمان نمی‌دهیم. ما در دوبله نمی‌توانیم مانع هم شویم، حتی اگر خودمان را هم بُکشیم نمی‌توانیم دیگری را از زمینه‌ی دوبله حذف کنیم. آن‌زمان که تازه دچار ناراحتی شده بودم جالب است که یکی از دوستانم با من تماس گرفت و گفت چه مشکلی پیش آمده؟ وقتی از او پرسیدم از کجا فهمید که من بیمار هستم، گفت فلانی گفت. برایم جالب بود که همان آدم اصلا حال مرا نپرسید و حتی یک تلفن نزد چه‌طور به دیگران خبر داده است؟! ما با خیلی از دوستان‌مان ۲۰-۳۰ سال در کنار هم بودیم و دوستی واقعا خوبی داشتیم اما الان متاسفانه از حال هم خبر نداریم.

وی سپس اظهار تاسف کرد و گفت: این اتفاقات آدم را متاسف می‌کند. ما دیگر آفتاب لب بوم هستیم، چه اشکالی دارد در روزهای خوشی و بیماری از حال هم جویا شویم و کنار هم باشیم. مرور گذشته و دیدن دوستان قدیمی به آدم انرژی مثبت می‌دهد اما متاسفانه مدت‌هاست که ما از هم پراکنده شده‌ایم و انگار به کشور دیگری رفته‌ایم. فقط به این فکر هستیم که یک مصاحبه‌ای انجام شود تا خودمان را بالا ببریم. این‌که در این حوزه خودمان به خودمان نمره می‌دهیم یک روزی می‌رسد آن‌قدر باد می‌کنیم که می‌ترکیم. حرف من در این‌جا این است که اجازه دهید مردم قضاوت‌تان کنند. گاهی مصاحبه‌های دوستانم را که می‌خوانم متعجب می‌شوم که چرا این حرف‌ها را زده است ما که در دوبلاژ نفر اول نداریم، همیشه تعدادی در این حرفه بودند و هستند که موفق‌تر هستند، اما نفر اول نداریم.

او در ادامه در زمینه استعداد جوانان در دوبله و پیش‌رفت آن‌ها در این حوزه توضیح داد: جوانان در حال حاضر دیگر موقعیت مناسبی در این حرفه ندارند، وگرنه همه ما می‌توانیم به اندازه‌‎ی هم خوب باشیم. ما در دوبله چندین سلطان دوبله داریم و به‌یک نفر ختم نمی‌شود. چندی پیش در یک مصاحبه خواندم که یکی از هم‌کارانم گفته بود جلال مقامی متاسفانه دیگر نمی‌تواند حرف بزند! این‌کارها یعنی چه؟! همین آدم حتی یک تلفن به‌من نکرد که ببیند آیا من واقعا می‌توانم حرف بزنم یا خیر؟ دوستان با این حرف‌ها به‌کجا می‌رسند؟!

این دوبلور قدیمی در ادامه‌ی همین بحث مطرح کرد: اگر مثلا ۲۰ سال دیگر کار ما فراموش شود برای جوانان نسل امروز که به دوبله آمدند ۱۰-۱۵ سال دیگر برای آن‌ها این موقعیت‌ها دیگر پیش نمی‌آید. آن زمان بگویند جای چه کسی حرف زدند؟ مگر این‌که فقط سریال‌ها در یادشان بماند که آن هم، همه کره‌ای شده‌اند که بازیگر‌ان کره‌ای در خاطره‌ها نمی‌مانند. از یک فیلم فقط بخش‌های اکشن‌ها در خاطره‌ها و یادها می‌ماند. من فکر می‌کنم متاسفانه ۱۰-۱۵ سال دیگر، دوبله دیگر حرفی برای گفتن نداشته باشد، البته خدا کند که این اتفاق نیفتد اما به‌نظرم می‌آید که ۱۰-۱۵ سال دیگر نه من حرفی برای گفتن دارم و نه آن‌هایی که فیلم‌ها را دیده‌اند، مگر این‌که شرایطی فراهم شود که فیلم‌های هالیوودی برای دوبله به ایران بیایند و آن‌ها را در سینماها نشان بدهند. در هر صورت امیدوارم همه عزیزان در صحت و سلامت زندگی کنند.

وی گفت: نسل جدید ما الان دیگر با برنامه‌ای مثل "دیدنی‌ها" ارتباطی ندارند ولی تعجب می‌کنم که وقتی گاهی بخش‌هایی از برنامه در شبکه‌ی نسیم پخش می‌شود، نسل جوان هم هنوز به‌من می‌گویند چه برنامه‌ی جالبی بود. نسل گذشته هم می‌گویند "دیدنی‌ها" برای‌مان تداعی‌کننده‌ی دوران جوانی‌مان بود که با آن برنامه روزهای‌مان و زندگی‌مان را گذراندیم. آن‌زمان وقتی به‌من پیش‌نهاد شد که مجری "دیدنی‌ها" شوم فقط دو شبکه داشتیم. خیلی سال قبل شبکه‌ی دو این برنامه را پخش می‌کرد که به‌یاد دارم ساختمان شبکه‌ی دو در خیابان الوند و میدان آرژانتین بود که آن‌زمان آن‌جا تپه و خیابان‌های خاکی بود و من در آن‌جا سریال "شب‌های آنجلس" را بازی می‌کردم. "شب‌های آنجلس" پنج‌شنبه‌شب‌ها پخش می‌شد و به‌طور زنده هم به‌پخش می‌رسید، بنابراین تجربه‌ی اجرای برنامه‌ی زنده را داشتم، بنابراین خیلی از دوربین نگران نبودم.

مجری برنامه‌ی "دیدنی‌ها" در ادامه خاطرنشان کرد: تلاشم برای اولین‌بار که مقابل دوربین رفتم این بود که به‌خدا می‌گفتم طوری نشود که از فردای روزی که مشهور شدم بخواهم بادی به غبغب بیندازم. من در "دیدنی‌ها" با چشمانم با مردم حرف می‌زدم. به‌یاد دارم آن زمان‌که برنامه‌ی دیدنی‌ها به‌روی آنتن می‌رفت یک بانوی بزرگی که اهل ادب هم بود و اکنون اجازه ندارم اسمی از او ببرم همیشه به‌من می‌گفت مقامی تو آن‌قدر در چشمانت صداقت و صمیمیت داری که آدم حس می‌کند در خانه‌ها محرم هستی. آن‌زمان که برنامه‌ی "دیدنی‌ها" پخش می‌شد به‌دلیل این‌که در شرایط جنگی به‌روی آنتن می‌رفت و بخش عمده‌ای از برنامه‌های تلویزیون در زمینه‌ی جبهه بود، لازم بود این یک ساعت پخش شود تا روحیه‌ی مردم عوض شود. "دیدنی‌ها" واقعا آن‌زمان جای‌گاه دیگری داشت و مردم با دیدن آن نفس می‌کشیدند تا فقط مساله‌ی جنگ در تلویزیون مطرح نباشد و مردم بتوانند یک ساعتی هم استراحت کنند.

مقامی سپس در ادامه به تعریف خاطره‌ای از برنامه‌ی "دیدنی‌ها" که مربوط به طرز لباس پوشیدنش می‌شد، اشاره کرد و یادآور شد: به‌یاد دارم زمانی‌که این برنامه پخش می‌شد مدیر وقت شبکه‌ی دو مرا صدا کرد و گفت آقای مقامی می‌گویند شما مرتب لباس‌های‌تان را تغییر می‌دهید! که من‌هم به او گفتم می‌گویند یا شما خودتان دیده‌اید؟ من آن‌زمان در پاسخ به آن مدیر شبکه گفتم یک مدیر نباید بگوید می‌گویند، بلکه باید خودش تلویزیون را ببیند، خودش نظر بدهد و سپس قضاوت کند. اگر شما خودتان برنامه را می‌دیدید و به‌من می‌گفتید که کدام لباس من ایراد داشت من خودم قبول می‌کردم. آن‌زمان به‌من می‌گفتند مثلا باید یک کاپشن آمریکایی تنم کنم و به‌روی آنتن بیایم که من گفتم من لیاقت این لباس را ندارم، اگر دوست دارید مجری را تغییر دهید، چراکه برایم مهم نبود و کار اصلی‌ام دوبلاژ بود و مرتب در دوبله کار می‌کردم، ضمن این‌که من هزینه‌ی لباس‌هایم را بر گردن تلویزیون نینداخته بودم و خودم آن‌ها را از قبل داشتم و می‌پوشیدم. لباس‌هایی که برای "دیدنی‌ها" تنم می‌کردم متناسب با برنامه بود. اگر برنامه مختص جنگ و جبهه بود آن‌زمان من حرف مدیر شبکه را قبول می‌کردم و می‌گفتم که لباس‌هایم مناسب جبهه نیست و نمی‌شود با کت و شلوار آجری رنگ برنامه‌ای درباره‌ی جنگ اجرا کرد.

او هم‌چنین درباره‌ی تهیه‌کنندگی برنامه‌ی "دیدنی‌ها" توضیح داد: غلامحسین میرزاده تهیه‌کننده‌ی "دیدنی‌ها" بود که من همیشه ذکر خیر ایشان را می‌گویم. آن‌زمان به‌یاد دارم با تهیه‌کننده‌ی برنامه خیلی هم فکری می‌کردیم که برای "دیدنی‌ها" چه‌کار کنیم. به‌یاد دارم بخش‌هایی از برنامه که مربوط به دوربین مخفی می‌شد و من از قبل آن‌ها را ندیده بودم، وقتی اتفاقاتی می‌افتاد، از خودم بداهه‌گویی می‌کردم و جملاتی را به‌کار می‌بردم که بعد از برنامه وقتی تهیه‌کننده مرا می‌دید از شدت خنده ریسه می‌رفت. زمان پخش "دیدنی‌ها" جوان بودم و خوش‌بختانه برنامه‌ی جذاب و موفقی از آب درآمد، نه مثل الان که دیگر ندیدنی‌ها شدیم. الان دیگر من پیر شده‌ام ولی خدا‌را‌شکر در سلامت به‌سر می‌برم و همین برایم کافی است. فقط آرزو دارم که آن‌قدر زنده بمانم که موفقیت نوه‌هایم را ببینم. یکی از نوه‌هایم رشته‌ی سینما می‌خواند و در خارج از کشور در حال تحصیل است. دوست دارم آن‌قدر زنده بمانم که ببینم آیا در سینما موفق می‌شود.

این دوبلور پیش‌کسوت در ادامه به‌زمان و نحوه‌ی ورودش به عالم هنر اشاره کرد و گفت: اولین ورودم به کار هنری این‌گونه بود که علاقه‌ی بسیاری به کارگردانی داشتم و حتی بیش‌تر از بازیگری آن‌را دوست داشتم و با وجود آن‌که شش الی هفت فیلم و سریال بازی کرده بودم اما به‌نظرم یکی از یکی ناموفق‌تر بودند و ارزش آن‌چنانی نداشتند.

مقامی در ادامه‌ی همین مطلب در پاسخ به این‌که آیا دوبلورها برای بازیگری خوب هستند؟ پاسخ منفی داد و خاطرنشان کرد: دوبلورها برای بازیگری خوب نیستند، البته دوبلورهایی مثل زنده‌یاد نیکو خردمند، بهروز وثوقی و‌... که واقعا کارشان حرفه‌ای بود، اگر بودند خوب بود ولی بقیه‌ی دوستان در سیما موفق نشدند. همیشه در صحبت‌هایم به دوستان دوبلوری که به‌عنوان بازیگر مقابل دوربین رفته‌اند عرض می‌کنم که ما همیشه عادت کرده‌ایم که با صدای‌مان هر حسی را به شنونده یا بیننده انتقال بدهیم، چراکه سال‌هاست این‌کار را کرده‌ایم. چند‌سال گذشته یک تئاتر از یکی از هم‌کاران دوبلورم دیدم و بعد از این‌که نمایش تمام شد وقتی از من سوال کرد که کارش چطور است؟ به او گفتم خسته نباشید خوب بود ولی او از من خواست که واقعیت را بگویم و من به او گفتم شما اصلا بازی نمی‌کردید، انگار فراموش‌تان شده بود که روی صحنه هستید و فقط با صدای‌تان بازی می‌کردید. جالب است که برخی از همین دوستان، مدعی هم هستند که کارشان خیلی خوب است.

این دوبلور پیش‌کسوت سپس به فعالیت‌های برخی دوبلورها در عرصه‌های خارج از دوبله اشاره کرد و گفت:‌ یکی از دوبلورها در شبکه‌ی نسیم تست بازیگری می‌گیرد، این در حالی است که وقتی یک نفر در زمینه‌ی بازیگری اطلاعاتی نداشته باشد نمی‌تواند تست بازیگری بگیرد و بهتر است یک کارگردان و یک هنرپیشه حرفه‌ای تست بازیگری بگیرد و داوری کند. من فکر می‌کنم برخی از دوستان نباید به‌سمت یک‌سری از کارها بروند. همیشه تاکید من این بوده که جایی نرویم که خودمان به خودمان لطمه وارد کنیم. بعد از برنامه‌ی "دیدنی‌ها" ده‌ها برنامه به‌من پیش‌نهاد شد که بروم ولی نپذیرفتم، چراکه دیدم واقعا فایده‌ای ندارند و همیشه این برایم مهم بوده که با یک برنامه در ذهن‌ها بمانم، همین برایم کافی است؛ چراکه معتقدم اگر بروم و وارد کاری بشوم و آن کار را خراب کنم دیگر ارزش "دیدنی‌ها" هم از بین می‌رود. در حال حاضر هم خوش‌بختانه جوانان زیادی وارد واحد دوبلاژ شده‌اند که همه‌ی آن‌ها بازی‌های خوبی دارند و با استعداد هستند. متاسفانه از برخی دوبلورهای قدیمی که در حرفه‌ی دوبله درجه یک بوده‌اند و هستند، به‌تازگی نقش‌هایی می‌بینم که خیلی به‌خودشان لطمه وارد می‌کنند. در چنین شرایطی ناراحت می‌شوم که چرا این اتفاقات می‌افتد.

او در بخشی از صحبت‌هایش در همین راستا اضافه کرد: به‌یاد دارم از همین دوبلورهای حرفه‌ای نقشی را دیدم که پشت به دوربین گریه می‌کرد و ما فقط صدای گریه‌اش را می‌شنیدیم. وقتی از او پرسیدیم که چرا پشت به دوربین کرده است، گفت آدم وقتی گریه می‌کند چهره‌اش زشت و دگرگون می‌شود! که این برای ما واقعا عجیب بود. صحبت من به دوستان فقط این است که اول خودشان را در کار بسنجند. وقتی چند فیلم و سریال بازی کردم الان که می‌بینم به این نتیجه می‌رسم که من اصلا به درد سینما نمی‌خورم. شاید اگر پیرتر شوم، با یک گریم متفاوت مقابل دوربین بیایم و بتوانم توانایی‌هایم را نشان بدهم. در همین زمینه اتفاقا یکی از دوستانم به نام ابوالفضل جلیلی همیشه به‌من می‌گفت می‌خواهم زندگی‌ات را بسازم و به‌صورت یک فیلم دربیاورم اما رفت و دیگر ۱۰ سال است که از او خبری ندارم. خیلی دلم می‌خواهد رُل یک پیرمردی را بازی کنم که دچار آلزایمر شده‌است و یک اشکالی داشته باشد تا بتوانم توانم را نشان بدهم.

وی در ادامه در پاسخ به پرسشی درباره‌ی انتقادهایی که به استفاده از صداهای ماندگار برای تبلیغات می‌شود از جمله صدای بهروز رضوی (گوینده رادیو) گفت: آقای رضوی در رادیو کار می‌کند، البته اوایل کارش ابتدا به دوبله آمد ولی به‌دلیل این‌که صدایش قابل انعطاف نبود من همان موقع به او گفتم که وقتش را در دوبله تلف نکند. خدا‌را‌شکر او در حال حاضر در گویندگی رادیو، نریشن و تبلیغات از هنرمندان موفق است و درآمدش هم بیش‌تر شده و در کارش خیلی هم موفق است ولی من او را به‌عنوان یک دوبلور نمی‌شناسم بلکه به‌عنوان یک گوینده‌ی رادیو می‌شناسم. متاسفانه برخی از دوبلورهای قدیمی‌مان صدای‌شان در تبلیغات خیلی شنیده می‌شود که فقط به‌خاطر بحث مالی است که به اعتقاد من به‌خاطر پول نباید هر کاری کرد. دست‌مزدی که می‌گیرند نوش‌جان‌شان باشد اما حرف من در بخش رزومه‌ی کاری است. من جلال مقامی مگر نمی‌توانم به تبلیغات بروم؟ یک جاهایی هست که آدم برای حفظ کارنامه‌اش نباید به‌فکر پول باشد.

این دوبلور پیش‌کسوت در پایان صحبت‌هایش گفت: به‌نام او که روی دشمن و دوست بر هر‌جا که باشید جانب اوست. دوست و دشمن همه رو به خدا هستند حتی آنان که دشمن هستند می‌دانند خدایی وجود دارد ولی غفلت می‌کنند. من فیلم‌های مستند را زیاد تماشا می‌کنم، چراکه معتقدم فیلم‌های مستند آدم را به‌خدا نزدیک‌تر می‌کند. وقتی دوربین به زیر دریا می‌رود و موجودات زیبا را به تصویر می‌کشد آدم با خودش می‌گوید خدایا چکار کرده‌ای، چه خبر است؟
کد مطلب: 2829